گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
حماسه حسینی
جلد سوم
تربيت يزيد و صفات روحی و اخلاق او ( 1 )



مادر يزيد دختر مجدل كلبيه است كه زندگی با معاويه و در شهر را كراهت‏
داشت و اشعار معروفی دارد :

للبس عبائة و تقر عينی
احب الی من لبس الشفوف
و بيت تخفق الارياح فيه
احب الی من قصر منيف . . .
و خرق من بنی عمی فقير
أحب الی من علج عنيف
( 2 )
معاويه آن زن را با يزيد پسرش به باديه فرستاد و يزيد در باديه رشد
يافت ، لهذا اخلاق باديه نشينی و صحرانشينی داشت . زبانش فصيح بود -
يزيد ديوانی دارد كه چاپ شده . ابن خلكان را می‏گويند از مريدهای فصاحت‏
يزيد است - و به شكار علاقه
فراوانی داشت ( صيد لهو در اسلام و حكم صلاش مسافر در سفر لهو ) . سوم‏
اينكه به اسب سواری و مسابقه و تربيت حيوانات و مخصوصا سگ علاقه‏
فراوانی داشت .
اين صفات در يك مردی كه قوی و نيرومند و صاحب ملكات فاضله باشد
كمال و موجب تكميل قوای او می‏شود ولی در اهل تنعم و اعقاب سلالات و
آقازاده‏ها و اشراف زاده‏ها و شاهزاده‏ها سبب بطالت و اغراق در ترف و
تنعم می‏شود .
يزيد روی خصلت فصاحت بدوی به معاشرت با شعراء و منادمت اهل اباطيل‏
علاقه فراوانی داشت آنهم از نوع اشعاری كه در اسلام لغو و لهو است‏


( لان يملا بطن الرجل قيحا
خير من ان يملا شعرا )
( 1 ) غرق شدن در شعر و خيال ضررهای زيادی دارد . شعر تا حدی از مظاهر
جمال است ، آثار اجتماعی مفيدی ممكن است داشته باشد . داستانها در اين‏
زمينه هست و به همين دليل كه خوبی دارد بدی هم دارد. دربارهائی كه دربار
شعر و خلاعت و لغو بوده بسيار فاسد بوده. خيليها بوده‏اند كه به واسطه يك‏
شعر در دربار امويها صله‏های فراوانی برده‏اند . ( داستان وليد اموی و ابن‏
عايشه ص 75 مكتب تشيع ) .
به هر حال شعراء و بطالها در دربار يزيد مقامی داشتند و خودش هم در
وصف خمر و ساير چيزها اشعاری دارد ، از آنجمله :

شميسة كرم برجها قعردنها
و مشرقها الساقی و مغربها فمی
فان حرمت يوما علی دين احمد
فخذها علی دين المسيح بن مريم

و از آنجمله :

دع المساجد للعباد تسكنها
و اجلس علی دكة الخمار واسقينا
ان الذی شربا فی سكره طربا
و للمصلين لا دنيا و لا دينا
ما قال ربك ويل للذی شربا
لكنه قال ويل للمصلينا . . .
( 1 )
و از آنجمله است :

لما بدت تلك الرؤوس و أشرقت
تلك الشموس علی ربی جيرون
صاح الغراب فقلت صح أولا تصح
فلقد قضيت من النبی ديونی . . .
( 2 )
و از آنجمله است اشعاری كه به اشعار ابن الزبعری ملحق كرد كه مفصل‏
است .
علاقه و افر يزيد به شكار و تفريح مانع رسيدگی به كارهای مملكتداری و
سياست بود و ناچار كارها در دست ديگران بود .
و اما علاقه او و سرگرمی او به بازی با حيوانات ، كارهای او را به‏
صورت مسخره‏ای در آورده بود . نه تنها به اسب سواری و اسب دوانی علاقه‏
وافری نشان می‏داد ( اين عمل در اسلام ممدوح است ) او يك عدل بوزينه و
يوز ( فهادين ) تهيه كرده بود با آنها سرخوش بود . يك بوزينه‏ای داشت‏
كه او را تعليم كرده بود . بوزينه هم از هر حيوانی بهتر تعليم قبول می‏كند
. ( قصه بوزينه و وزارت ) به
او كنيه ابوقيس داده بود ( عرب به حيوانات لقب و كنيه می‏دهد . )

من ذاك ام عريط للعقرب
وهكذا ثعاله للثعلب
( 1 )
به جعل می‏گويد ابو جعرانه و احيانا به حيوان شخصی ممكن است علم شخصی‏
بدهد . يزيد يك كنيه شخصی به اين ميمون داده به نام ابوقيس ) . به اين‏
حيوان لباس ابريشم و حرير و ديبا و جامه‏های زربفت می‏پوشيد و او را در
مجلس شراب خويش حاضر می‏كرد . ( بنازم غيرت ندمای يزيد را و حتما
بسياری از امرا و حكام در آن مجلس حاضر می‏شده‏اند ! ) از طرف ديگر ماده‏
الاغ چابكی داشت و گاهی ابا قيس كه تعليم داده شده بود سوار آن ماده الاغ‏
می‏شد و در مسابقه اسبها شركت می‏كرد . خودش خيلی علاقه داشت كه ابا قيس‏
برنده مسابقه بشود ( و شايد هم احيانا سوار كارها به خاطر يزيد عمدا ماده‏
الاغ را جلو می‏انداختند ) .
اين اشعار يزيد ( 2 ) در اين زمينه است :

تمسك أبا قيس بفضل عنانها
فليس عليها ان سقطت ضمان
ألا من رای القرد الذی سبقت به
جياد أمير المؤمنين أتان

اين بود شمه‏ای از اخلاق يزيد ، و معاويه می‏خواست او را برگردن مسلمين‏
سوار كند .
وضع حكومت يزيد صورتی داشت كه قابل صلح و معاهده و معاقده نبود .
امام مجتبی با معاويه قرارداد صلح بست . معاويه عقل و خلقی داشت كه‏
می‏توانست تا حدودی حفظ ظاهر بكند و جز در مواردی كه برای ملك و سياستش‏
خطر بود رعايت ظواهری را بنمايد . ولی وضع يزيد تجاهر به فسق و تجاهر به‏
رذالت و پستی و تجاهر به عياشی بود . اگر هم از ناحيه امام حسين و به‏
نام اسلام و قرآن قيامی نمی شد و [ طومار ] حكومت يزيد را در ظرف سه سال‏
در هم نمی‏پيچيد و چند سال طول می‏كشيد ، ممكن بود قيام ديگری عليه يزيد
شود كه عنصر اسلامی هم نداشته باشد و آنوقت خطر مواجه عالم اسلام می‏شد .
به قولی مردن يزيد در يك مسابقه‏ای واقع شد كه با ميمونی - و شايد همان‏
ابو قيس بوده - گذاشته بود . قيام اهل مدينه تنها سببش شهادت امام‏
حسين نبود ، سبب ديگرش وضع ناهموار يزيد بود : عبدالله بن حنظله با
عده‏ای به نمايندگی اهل مدينه آمد به شام ، اوضاع را طوری ناراحت كننده‏
ديد كه گفت : والله ما خرجنا علی يزيد حتی خفنا أن نرمی بالحجارش من‏
السماء . ان رجلا ينكح الامهات والبنات والاخوات ، و يشرب الخمر ، و يدع‏
الصلاش ، والله لو لم يكن معی أحد من الناس لابليت الله ( 1 ) فيه بلاء
حسنا
بعضی گفته‏اند به " ذات الجنب " مرد در سن 37 سالگی ( 1 ) .
احتمال داده می‏شود كه افراط در شراب و لذات ، كبدش را از بين برده‏
بوده . يزيد در كودكی در باديه مرض آبله گرفت و آبله رو بود . عقاد
می‏گويد : و سيم و بلند قامت بود . همچنين می‏گويد : يزيد به مسابقه و
مطارده علاقمند بود ولی بيشتر جنبه لهوی داشت نه جنبه جدی و شجاعانه .
يزيد شخصا خصلت شجاعت و تهور عربی را كه بعضی از آباء مادريش مثل عتبه‏
و وليد عمويش و شيبه داشتند نداشت و به تمام معنی مردی مهمل و عياش و
سبكسر بود و لهذا در يكی از جنگهای زمان معاويه كه معاويه سپاه سفيان بن‏
عوف را برای جنگ قسطنطنيه يا برای فتح قسطنطنيه فرستاد يزيد تمارض و
تثاقل كرد تا سپاه حركت كرد و بعد هم شايع شد كه سپاه دچار مرض و قحطی‏
شدند . خبر به يزيد عياش رسيد . اين شعرها را گفت :

ما أن أبالی بما لاقت جموعهم
بالفرقدونة من حمی و من موم
اذا اتكأت علی الانماط مرتفقا
بدير مران عندی ام كلثوم
( 2 )
معاويه وقتی شنيد قسم خورد كه يزيد را به سپاه ملحق می‏كنم برای رفع عار
شماتت
از اينجا دو نكته معلوم می‏شود :
الف - روی كار آمدن يزيد كه هيچگونه ، لياقتی نداشت ، نه لياقت‏
خلافت و نه لياقت ملكداری و سياست ، صرفا معلول فساد تدريجی اخلاق‏
مسلمين در آن عهد بود . معاويه اگر لياقت خلافت نداشت ولی لياقت‏
سياست و ملكداری داشت .
ب - فرق ظاهری ديده می‏شود بين عمر و معاويه كه عمر حاضر نشد عبدالله‏
پسرش را انتخاب كند و يا جزء شورا قرار دهد و گفت : عبدالله در تدبير
منزل خودش عاجز است ، ولی معاويه علی رغم عقيده خودش به عدم لياقت‏
يزيد ، زمام كار را به دست او سپرد