تربيت يزيد و صفات روحی و اخلاق او ( 1 )
مادر يزيد دختر مجدل كلبيه است كه زندگی با معاويه و در شهر را كراهت
داشت و اشعار معروفی دارد :
للبس عبائة و تقر عينی
احب الی من لبس الشفوف
و بيت تخفق الارياح فيه
احب الی من قصر منيف . . .
و خرق من بنی عمی فقير
أحب الی من علج عنيف
( 2 )
معاويه آن زن را با يزيد پسرش به باديه فرستاد و يزيد در باديه رشد
يافت ، لهذا اخلاق باديه نشينی و صحرانشينی داشت . زبانش فصيح بود -
يزيد ديوانی دارد كه چاپ شده . ابن خلكان را میگويند از مريدهای فصاحت
يزيد است - و به شكار علاقه
فراوانی داشت ( صيد لهو در اسلام و حكم صلاش مسافر در سفر لهو ) . سوم
اينكه به اسب سواری و مسابقه و تربيت حيوانات و مخصوصا سگ علاقه
فراوانی داشت .
اين صفات در يك مردی كه قوی و نيرومند و صاحب ملكات فاضله باشد
كمال و موجب تكميل قوای او میشود ولی در اهل تنعم و اعقاب سلالات و
آقازادهها و اشراف زادهها و شاهزادهها سبب بطالت و اغراق در ترف و
تنعم میشود .
يزيد روی خصلت فصاحت بدوی به معاشرت با شعراء و منادمت اهل اباطيل
علاقه فراوانی داشت آنهم از نوع اشعاری كه در اسلام لغو و لهو است
( لان يملا بطن الرجل قيحا
خير من ان يملا شعرا )
( 1 ) غرق شدن در شعر و خيال ضررهای زيادی دارد . شعر تا حدی از مظاهر
جمال است ، آثار اجتماعی مفيدی ممكن است داشته باشد . داستانها در اين
زمينه هست و به همين دليل كه خوبی دارد بدی هم دارد. دربارهائی كه دربار
شعر و خلاعت و لغو بوده بسيار فاسد بوده. خيليها بودهاند كه به واسطه يك
شعر در دربار امويها صلههای فراوانی بردهاند . ( داستان وليد اموی و ابن
عايشه ص 75 مكتب تشيع ) .
به هر حال شعراء و بطالها در دربار يزيد مقامی داشتند و خودش هم در
وصف خمر و ساير چيزها اشعاری دارد ، از آنجمله :
شميسة كرم برجها قعردنها
و مشرقها الساقی و مغربها فمی
فان حرمت يوما علی دين احمد
فخذها علی دين المسيح بن مريم
و از آنجمله :
دع المساجد للعباد تسكنها
و اجلس علی دكة الخمار واسقينا
ان الذی شربا فی سكره طربا
و للمصلين لا دنيا و لا دينا
ما قال ربك ويل للذی شربا
لكنه قال ويل للمصلينا . . .
( 1 )
و از آنجمله است :
لما بدت تلك الرؤوس و أشرقت
تلك الشموس علی ربی جيرون
صاح الغراب فقلت صح أولا تصح
فلقد قضيت من النبی ديونی . . .
( 2 )
و از آنجمله است اشعاری كه به اشعار ابن الزبعری ملحق كرد كه مفصل
است .
علاقه و افر يزيد به شكار و تفريح مانع رسيدگی به كارهای مملكتداری و
سياست بود و ناچار كارها در دست ديگران بود .
و اما علاقه او و سرگرمی او به بازی با حيوانات ، كارهای او را به
صورت مسخرهای در آورده بود . نه تنها به اسب سواری و اسب دوانی علاقه
وافری نشان میداد ( اين عمل در اسلام ممدوح است ) او يك عدل بوزينه و
يوز ( فهادين ) تهيه كرده بود با آنها سرخوش بود . يك بوزينهای داشت
كه او را تعليم كرده بود . بوزينه هم از هر حيوانی بهتر تعليم قبول میكند
. ( قصه بوزينه و وزارت ) به
او كنيه ابوقيس داده بود ( عرب به حيوانات لقب و كنيه میدهد . )
من ذاك ام عريط للعقرب
وهكذا ثعاله للثعلب
( 1 )
به جعل میگويد ابو جعرانه و احيانا به حيوان شخصی ممكن است علم شخصی
بدهد . يزيد يك كنيه شخصی به اين ميمون داده به نام ابوقيس ) . به اين
حيوان لباس ابريشم و حرير و ديبا و جامههای زربفت میپوشيد و او را در
مجلس شراب خويش حاضر میكرد . ( بنازم غيرت ندمای يزيد را و حتما
بسياری از امرا و حكام در آن مجلس حاضر میشدهاند ! ) از طرف ديگر ماده
الاغ چابكی داشت و گاهی ابا قيس كه تعليم داده شده بود سوار آن ماده الاغ
میشد و در مسابقه اسبها شركت میكرد . خودش خيلی علاقه داشت كه ابا قيس
برنده مسابقه بشود ( و شايد هم احيانا سوار كارها به خاطر يزيد عمدا ماده
الاغ را جلو میانداختند ) .
اين اشعار يزيد ( 2 ) در اين زمينه است :
تمسك أبا قيس بفضل عنانها
فليس عليها ان سقطت ضمان
ألا من رای القرد الذی سبقت به
جياد أمير المؤمنين أتان
اين بود شمهای از اخلاق يزيد ، و معاويه میخواست او را برگردن مسلمين
سوار كند .
وضع حكومت يزيد صورتی داشت كه قابل صلح و معاهده و معاقده نبود .
امام مجتبی با معاويه قرارداد صلح بست . معاويه عقل و خلقی داشت كه
میتوانست تا حدودی حفظ ظاهر بكند و جز در مواردی كه برای ملك و سياستش
خطر بود رعايت ظواهری را بنمايد . ولی وضع يزيد تجاهر به فسق و تجاهر به
رذالت و پستی و تجاهر به عياشی بود . اگر هم از ناحيه امام حسين و به
نام اسلام و قرآن قيامی نمی شد و [ طومار ] حكومت يزيد را در ظرف سه سال
در هم نمیپيچيد و چند سال طول میكشيد ، ممكن بود قيام ديگری عليه يزيد
شود كه عنصر اسلامی هم نداشته باشد و آنوقت خطر مواجه عالم اسلام میشد .
به قولی مردن يزيد در يك مسابقهای واقع شد كه با ميمونی - و شايد همان
ابو قيس بوده - گذاشته بود . قيام اهل مدينه تنها سببش شهادت امام
حسين نبود ، سبب ديگرش وضع ناهموار يزيد بود : عبدالله بن حنظله با
عدهای به نمايندگی اهل مدينه آمد به شام ، اوضاع را طوری ناراحت كننده
ديد كه گفت : والله ما خرجنا علی يزيد حتی خفنا أن نرمی بالحجارش من
السماء . ان رجلا ينكح الامهات والبنات والاخوات ، و يشرب الخمر ، و يدع
الصلاش ، والله لو لم يكن معی أحد من الناس لابليت الله ( 1 ) فيه بلاء
حسنا
بعضی گفتهاند به " ذات الجنب " مرد در سن 37 سالگی ( 1 ) .
احتمال داده میشود كه افراط در شراب و لذات ، كبدش را از بين برده
بوده . يزيد در كودكی در باديه مرض آبله گرفت و آبله رو بود . عقاد
میگويد : و سيم و بلند قامت بود . همچنين میگويد : يزيد به مسابقه و
مطارده علاقمند بود ولی بيشتر جنبه لهوی داشت نه جنبه جدی و شجاعانه .
يزيد شخصا خصلت شجاعت و تهور عربی را كه بعضی از آباء مادريش مثل عتبه
و وليد عمويش و شيبه داشتند نداشت و به تمام معنی مردی مهمل و عياش و
سبكسر بود و لهذا در يكی از جنگهای زمان معاويه كه معاويه سپاه سفيان بن
عوف را برای جنگ قسطنطنيه يا برای فتح قسطنطنيه فرستاد يزيد تمارض و
تثاقل كرد تا سپاه حركت كرد و بعد هم شايع شد كه سپاه دچار مرض و قحطی
شدند . خبر به يزيد عياش رسيد . اين شعرها را گفت :
ما أن أبالی بما لاقت جموعهم
بالفرقدونة من حمی و من موم
اذا اتكأت علی الانماط مرتفقا
بدير مران عندی ام كلثوم
( 2 )
معاويه وقتی شنيد قسم خورد كه يزيد را به سپاه ملحق میكنم برای رفع عار
شماتت
از اينجا دو نكته معلوم میشود :
الف - روی كار آمدن يزيد كه هيچگونه ، لياقتی نداشت ، نه لياقت
خلافت و نه لياقت ملكداری و سياست ، صرفا معلول فساد تدريجی اخلاق
مسلمين در آن عهد بود . معاويه اگر لياقت خلافت نداشت ولی لياقت
سياست و ملكداری داشت .
ب - فرق ظاهری ديده میشود بين عمر و معاويه كه عمر حاضر نشد عبدالله
پسرش را انتخاب كند و يا جزء شورا قرار دهد و گفت : عبدالله در تدبير
منزل خودش عاجز است ، ولی معاويه علی رغم عقيده خودش به عدم لياقت
يزيد ، زمام كار را به دست او سپرد